مرتبط با :
نمی دانم چه میکنی با این جماعت،حسین!اما میدانم هر آنکه شیفته ات شد دیگر مال این دنیا نیست و هر آنکه کربلایت را دید البته شیفته تر می شود و تشنه تر!

به گمانم تیرماه امسال بود که عازم کربلا شد اما برگشت البته شیفته تر و تشنه تر!.از آن به بعد مدام از کربلا می گفت. هرچند،چند سالی میشد که از حنجره اش صدای "حسین وای،حسین وای،حسین وای" بیرون می آمد،اما این اواخر "حسین" گفتن هایش هم سوز دیگری داشت.زیاد التماس دعای شهادت داشت.
25+3 روز پیش عازم کربلای ایران شد و از آنجا در مقام خادم الشهدا نامه ای به اربابش،حسین،نوشت.نامه ای به ظاهر اداری!اما پر از بیقراری!حرف هایت و نوشته هایت بوی رفتن می داد.
روز جمعه نیز وصیت نامه ات را که خواندند،باز هم گفته بودی شیفته ای اما این بار نوشته بودی شیفته ی خدای حسین! و چه زیبا نوشتی : " خدایا!چشم طمع به بهشتت ندوخته ام "و زیباتر اینکه آغاز کردی وصیت نامه ات را با "بسم رب الشهداء و الصدیقین" و پایان دادی با "آرزوی شهادت"
حسین جان!چه زود جواب نامه شیفتگانت را می دهی!البته شیفته تر و تشنه تر هایت را!
خوشا به حالت که به آرزویت رسیدی و آنجا که از اربابت خواستی دعوت به آن وادی جنونت کند و نوشتی که" نزدیک است جان دادنت از این غم فراق شب های زیارتی"،زود درخواستت اجابت شد و3 روز پیش دنیا را به مقصد آسمان ترک گفتی و در یک شب زیارتی(18/12/90) "غم فراق" تو به "شوق وصال" تبدیل شد.
شادی روح خادم الشهدا،مداح جوان اهل بیت،کربلایی حجت اله رحیمی،صلوات